کد مطلب:134036 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:190

پیمان شکنیهای مردم
اولین عاملی كه باید در این بحث مورد توجه قرار گیرد اینست كه امام مجتبی علیه السلام هنگامی تن به صلح در داد كه پیمان شكنیهای پی درپی و سست عهدی مردم كوفه و فرماندهان ارتش آن حضرت ضرورت آن را ایجاب می نمود. ما در شرح تاریخ حكومت امام حسن علیه السلام تا هنگام ورود آن بزرگوار به مدائن بخوبی نشان دادیم كه چگونه آن سبط اكبر از صلح با معاویه و از كنار آمدن با وی بر حذر بود و ضمن خطابه های فراوان و بیانات هیجان انگیز نتایج شوم و نكبت بار تسلط بنی امیه را بر جهان اسلام و اجتماع یادآور گردید، اما چه باید كرد؟!! زیرا مسیر حوادث بر عكس مراد بود.

امام علیه السلام در شرائط ناگوار و دردناكی قرار گرفته بود كه از یكطرف بسیاری از فرماندهان ارتش وی رسماً به لشكر معاویه ملحق شده و در شمار یاران او درآمده بودند، و از سوی دیگر جمعی از باقی ماندگان ارتش آن حضرت هم در پنهانی با معاویه ارتباط داشته و به وی نوشته اند كه اگر تا نزدیك كوفه بیاید، آنان آن بزرگوار را دستگیر كرده و تسلیم زاده ی هند می كنند.

شرائطی كه یاران نزدیك امام (ع) در هنگام نماز بسوی او تیراندازی كردند! فرزند بزرگ امیرالمؤمنین در وضع فوق العاده ای قرار داشت كه


یاران و ارتشیان او به خیمه ی وی ریختند و تمام آنچه را كه در خیمه بود (حتی فرشی كه در زیر قدم آن حضرت بود) بغارت بردند!! در چنین شرائط ناگوار آیا جز صلح چاره ای وجود داشت؟! قطعا نه. زیرا اگر در آن لحظات حساس، حسن بن علی با همان جمع باقیمانده كه دارای روحیه ای بسیار ضعیف و درهم شكسته بودند در برابر معاویه و ارتش نیرومند وی پیكار می كردند در همان روزهای اول جنگ بدون تردید پیروزی و غلبه ی قاطعی نصیب معاویه می گردید و در این صورت قطعاً امام حسن و تمام یاران و نزدیكان او كشته می شدند، بدون آنكه بتوانند از این شهادت و كشته شدن بهره ای كافی برای حفظ و عدالت بردارند زیرا اگر حضرت حسن علیه السلام از شهادت خویش آن بهره ی عجیب و جهانی را می گیرد به علت بودن یك سلسله شرائط خاص اجتماعی بود كه بخواست خداوند در آینده روشن خواهد شد- شرائطی كه در عصر امام دوم علیه السلام وجود نداشت- بسیار سطحی و جاهلانه است اگر تصور شود امام مجتبی (ع) و یاران او هم اگر در آن روز كشته می شدند می توانستند مانند امام سوم از شهادت خود بنفع اسلام و موجودیت قرآن استفاده كنند. كشته شدن امام حسن (ع) در آنروز نه تنها برای بقاء دین اثر مهمی نداشت بلكه معاویه را در راه رسیدن به یك قدرت عجیب و كم نظیر (بدون داشتن هیچگونه رقیب و مانعی) تا سر حد نهائی كمك می نمود و به او اجازه می داد كه نقشه های شوم و پنهانی خویش را (كه چیزی جز محو اسلام و زنده كردن یك حكومت نژادی بجای حكومت اصیل انسانی و


اسلامی نبود) آزادانه اجراء سازد، صلح امام (ع) در آن روز بطور موقت از رسیدن معاویه به این آرزو جلو گرفت و اگر ما بخواهیم خطر بزرگی كه در آن روز اسلام را از جانب معاویه تهدید می نمود و نقش مهمی كه صلح امام دوم در آن شرائط برای حفظ اسلام و موجودیت قرآن و در نتیجه آزادی و عدالت داشت مجسم سازیم باید اسلام را به چراغی تشبیه كنیم كه با شعله ای بسیار ضعیف می سوزد و معاویه در آنروز و با داشتن آن ارتش نیرومند و امكانات بسیار مساعد همانند مردی بود كه دهان خود را پر باد كرده و میخواهد با یك پف كردن برای همیشه آن چراغ را خاموش سازد در این شرائط امام حسن علیه السلام با صلحی كه در آن لحظات حساس انجام داد درست مانند كسی است كه در برابر آن مرد نیرومند قرار گرفته و به وی اجازه نمی دهد با آن دهان پر باد بر آن چراغ شبیخون زده و آنرا یكباره خاموش سازد.

امام مجتبی (ع) با این صلح موقتاً از خاموش شدن این چراغ جلوگیری كرد تا شرائط مساعد شود و در آینده ی نزدیك برادر معصومش حضرت حسین علیه السلام با قیام خدائی و نهضت مقدس خویش برای همیشه موجبات فروزان بودن آن چراغ آسمانی را فراهم سازد. آری صلح امام حسن (ع) كاری بود كه اساس نهضت امام سوم (ع) را پی ریزی نمود.

مسعودی مورخ مشهور اسلامی شرائط و موقعیت خاص امام مجتبی علیه السلام را كه به صلح آن حضرت انجامید در جمله ای كوتاه بیان می كند.

آنجا كه می نویسد:


اهل كوفه (و یاران امام دوم) خیمه ی حضرت حسن را غارت كردند و اثاث و متاع آنرا بردند و با خنجر بر بدن آن حضرت ضربت زدند و هنگامی كه آن بزرگوار این وضع را مشاهد كرد و پیمان شكنیها و عدم وفای آن مردم بر وی روشن و مسلم گردید به صلح تن در داد.» [1] .

با این حساب باید گفت صلح حضرت مجتبی علیه السلام در آن هنگامی كه واقع گردید یك ضرورت اجتناب ناپذیری بود كه مصالح جهان اسلام و اجتماع الزاماً آنرا ایجاب می نمود:


[1] مروج الذهب ج 2 صفحه ي 603.